سناریو استری کیدز

(هیورین خواهر هیونجین که دو سال هست توی گروه بی‌بی مانستر دبیو کرده و در مراسم ماما...) پارت ۳: بعد از مراسم _
سالن تقریباً خالی شده بود. نورها ملایم‌تر بودن و صداها پراکنده‌تر ؛ همه خسته، اما سرحال؛ از اون خستگی‌های خوب.
هیونجین داشت با اعضا راه می‌رفت به طرف در خروجی که یه‌هو وزن آشنایی روی شونه‌هاش افتاد.
— سلام برادر.
هیونجین خشکش زد. چشم‌هاش گرد شد، دستاش ناخودآگاه رفت بالا که تعادلشو حفظ کنه.
— یا خدا… هیورین؟!
خنده‌ات توی سالن پیچید. دستاتو دور گردنش حلقه کرده بودی، کاملاً راحت ،
هان منفجر شد از خنده:
— این حرکت جدید بیبی‌مانستره؟!
سونگمین لبخندی زد
*تا اعضای گروهو دیدم خجالت کشیدم و اومدم پایین ؛ هیونجین بالاخره خندید، همون خنده‌ای که فقط وقت دیدن خانواده میاد. *
— مگه نگفتم پشت سرم نپر؟
— نگفتی نپر، گفتی مواظب باش.
چان جلو اومد، محترمانه اما با لبخند:
— پس تو همونی هستی که امشب همه‌مونو ساکت کردی.
سرتو کمی خم کردی:
÷ اوه .. ممنونم..
سونگمین با لبخند نرمش گفت:
+ حالا می‌فهمم چرا هیونجین این‌قدر تعریف می‌کرد.
فیلیکس با شیطنت:
— ژن خوب واقعاً وجود داره.
هیونجین دستشو گذاشت روی سرت، یه فشار خیلی کوتاه:
— خوش اومدی به دنیای واقعی، ستاره.
لبخند زدی. خسته بودی، اما چشمات برق می‌زد.
÷خوشحالم که بالاخره دیدمت… نه از روی صفحه.
یه لحظه سکوت افتاد. از اون سکوت‌های گرم.
هان شکستش:
— خب… حالا که خواهر دنسر رسید، شام مهمون کیه؟
تو و هیونجین همزمان گفتین:
— خودش!
و خنده، دوباره، سالن رو پر کرد.

پایان
.
.
.
M☆Q
#استری_کیدز #سناریو #فیکشن #لینو #مینهو #هان #هیونجین #چانگبین #جونگین #فلیکس #بنگچان #سونگمین
دیدگاه ها (۵)

سناریو استری کیدز

سناریو استری کیدز

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط